نهضت امام حسین (ع) علاوه بر آن که جنبه آسمانی دارد از نظر سنتهای قبل و قوانین اجتماعی نیز حرکتی عاقلانه و ضروری و غیر قابل اجتناب بوده و اگر از جنبه امام بودن آن حضرت هم صرف نظر شود، قیام وی از دیدگاه یک سیاست مدار ورزیده و با فراست نیز خردمندانهترین و واقع بینانهترین نهضت به شمار میآید.
اصول کلی این جنبش مثل قواعد ریاضی برای همیشه تازه و زنده و قابل پیروی است و از این جهت تاریخ قیام حسین بن علی (ع) از با ارزشترین مباحثی است که سزاوار است برای درس گرفتن از آن بررسی و تحقیق شود.از این رو، در این مقاله آثار و نتایج آن قیام جاوید را از مجرای کارهای عقلانی و مجاری طبیعی بررسی کرده تا مکتب زنده و ارزنده آن حضرت دیگران را نیز راهنمایی کند وجوان مردان آزاده بتوانند از جنبشآموزنده پیشوای مجاهدان درس بگیرند و طبق آن عمل نمایند، زیرا همان طور که بهحکم آیه: (لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة) عمل رسول خدا (ص) سرمشق مردم است، عمل امام نیز سرمشق و راهنمای مردم است؛ چنان که امام حسین فرمود:
(لکمفیّ اسوة) در این مبارزه عمل من سرمشق شماست.بنابراین مسلمانان باید برنامه عملی آن حضرت را به طور صحیح درک کنند و از آن پیروی نمایند.
البته بحث در آثار نهضت و بهرههایی زاده علی (ع) از جانبازیهای قریش و یارانش برداشت، دامنهای بسیار وسیع دارد، زیرا نتایج و آثار و بهرههای آن قیام مقدس بس بی شمار است: حال که مجالی کوتاه یافتهایم، میکوشیم تا هر چند اندک آن نتایج و آثار را بهتر بشناسیم.
به طور کلی آثار و نتایج قیام امام حسین (ع) در دو بخش باید بررسی شود: نخست،آثار زیان آور این تجاوز قساوت آمیزی که از طرف پسر معاویه - یزید خون خوار- با امام و اسلام شد.در بخش دوم، هم آثار مثبت و پردازش قیام جاودانه آن امام برحق.
زیانهای جنگ یزیدیان
خسارت جبران ناپذیر
همه میدانند که در فاجعه اسفانگیز کربلا، علاوه بر زیانهای مالی، عدهای ازشریفترین و برگزیدهترین رجال اسلامی و ذخائر پر ارزش ملی که دارای عالیترین صفات انسانی هستند و نمونههای کامل مکتب قرآن بودند، طعمه آتش جنگ شدند و خانوادههای آنان بی سرپرست و پریشان گشتند.
از همه مهمتر، سبط پیغمبر (ص) و فرزند برومند علی و فاطمه (س) که حقا باید جهان انسانیت را به سوی ترقی و تکامل رهبری کند، با آن وضع دلخراش به خاک و خون غلطید، و زنان و دختران خاندان رسول خدا (ص) که نمونههای کامل عفت اسلامی بودند، مورد تهاجم و غارت عناصر وحشی واقع شدند و در گذرگاهها و مجالس عمومی در معرض تماشای مردان بیگانه قرار گرفتند. بی تردید این تهاجم وحشیانهای که بهخاندان رسالت شد، ضربت بزرگی بود که به دستگاه رهبری اسلامی وارد گشت و بیاحترامی جسورانهای بود که به مقام پیغمبر اکرم (ص) شد. و هیچ خسارتی بزرگتر از ایننمیشود که خاندان نبوت قتل و غارت شوند. این خسارت جبران ناپذیر است که مسئولیت آن به عهده حکومت ضد اسلام پسر معاویه است که با تجاوزطلبی خود این فاجعه وحشتناک را به وجود آورد.
ذلت مردم
در زمانهایی که حکومتهای استبدادی مثل حکومت یزید بن معاویه همه آزادیها را از مردم سلب میکنند و حق و عدالت را میکُشند و با افسار گسیختگی نیروهای مالی و انسانی مردم را استثمار میکنند. تنها مایه امید مردم شخصیتهای بزرگ و لایقی مثل حسین بن علی (ع) هستند که میتوانند در شرایط مساعد از نفوذ اجتماعی و محبوبیت ملی خود استفاده کنند و طغیان حکومت سرکش را مهار نمایند ومردم را از ظلم و ستم برهانند.
پس از مرگ معاویه بن ابی سفیان مردمی که بیست سال حکومت عدالت کشُِ این دیکتاتور خونخوار را تحمل کرده و تشنه اصلاحات بودند.امید داشتند پیش از آن که یزید بن معاویه بر اوضاع مسلط گردد، امام حسین (ع) وضع موجود را تغییر دهد و مردم را از آن استبداد و اختناق شدید نجات بخشد.
این امید و آرزو در مردم عراق که عموما شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بودند، بیشتر وجود داشت و همه امیدها و آرزوهای مردم عدالت خواه در شخص حسین بن علی (ع) متمرکز شده و عقیده داشتند تنها مرد مصلحی که میتواند به آرزوهای مردم جامه عمل بپوشاند، فرزند پیغمبر (ص) است.
حال اگر این تکیه گاه امید و آرزوهای مردم به شمشیر استبداد کشته شود و اگر این زعیم عظیم، به دست عمال دولت عدالت کش یزید به خون بغلطد؛ در این صورت آیا دیگر برای مردم ستم دیده پناهگاهی وجود دارد؟و آیا برای مردم آزادی خواهی که طغیان زیر ضربات شلاق دیکتاتوری جانشان به لب رسیده، مایه امیدی باقی میماند، وآیا برای مهار کردن حکومت ستمگر بنی امیه وسیله دیگری موجود است؟
این جاست که باید گفت: پس از کشتن امام حسین (ع) مردم مسلمان در برابرحکومت یزید ذلیلتر و زبونتر شدند، زیرا با کشته شدن امام، آرزوهای آنان بر باد رفته و امیدها به ناامیدی مبدل گشته و خود را شکست خورده و بی پناه میدیدند.
«عبد اللّه بن مطیع» سیاستمدار معروف که در شورشهای ضد بنی امیه نقش مؤثری داشت، وقتی که بین مکه و مدینه امام حسین (ع) را ملاقات کرد. ضمن سخنانش با آن حضرت گفت: «لئن هلکت لنسترقن بعدک. اگر تو کشته شوی حکومت موجود، ما را برده و اسیر خود خواهد کرد».
«زید بن ارقم» پیر مرد صحابی آن گاه که با خشم و تنفر از مجلس عبید اللّه بن زیاد خارج شد، گفت: «انتم معشر العرب العبید بعد الیوم، قتلتم ابن فاطمه و امرتم ابن مرجانه؛ شما که پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را به حکومت پذیرفتید، از این پس بردگان حکومت خواهید بود».
آنچه عبد اللّه بن مطیع و زید بن ارقم گفتند به وقوع پیوست و پس از حادثه کربلا مردم بردگان دستگاه حکومت شدند.
از «ابواسحاق سبیعی» پرسیدند: مردم چه وقت ذلیل شدند؟ گفت: «حین قتل الحسین؛ آن گاه که امام حسین (ع) راکشتند». از این بالاتر،کشتن امام این جنایت بزرگ تاریخ دامنه ذلت رادر حادثه کربلا به دامن خاندان رسالت هم کشانید ـنعوذ باللّهـواین برای خاندان عصمت به قدری رنج آور و جانکاه بود که حضرت امام رضا (ع) از روی شدت ناراحتی میفرماید: «ان یوم الحسین اقرح جفوننا واسبل دموعنا و اذل عزیزنا؛کشته شدن امام حسین (ع) اشکهای ما را ریزان و پلکهای چشمان ما را مجروح و عزیز مارا ذلیل کرد».
از آنچه گفتیم، روشن شد که ذلت و زبونی بیش از پیش مردم مسلمان در برابرحکومت جبّار بنی امیه از آثار نامطلوب و رنجآور تهاجم وحشیانهای بود که از طرف دولت ضد اسلام یزید به فرزند پیغمبر (ص) شد.
ضربت خوردن اسلام
امام حسین (ع) پیشوای بزرگ اسلام بود و وظیفه آن حضرت این بود که :
1 - اصول و مقررات اسلام را بیان و تفسیر کند؛
2 - باتبلیغ و ترویج قوانین اسلام زمینه پیشروی و نفوذ این دین را فراهم نماید،تا در سایه تبلیغات وی توسعه و انتشار بیشتری پیداکند؛
3 - راهنمایی و سرپرستی سیاسی مسلمانان را به عهده گیرد و نیروها و فعالیتهای آنان را در سیاست و اقتصاد و سایر شئون حیاتی متشکل و هم آهنگ سازد،تا ملت مسلمان پایههای سعادت خود را استوارتر سازند و گامهای بلندتری در راه ترقی و تکامل بردارند. هر امّت و جمعیّتی اگر بخواهند سعادتمند شوند، از دو چیز نا گریزند:
الف) قانون؛
ب) رجال قانون.
قانون باید آن قدر کامل باشد که بتواند جواب گوی احتیاجهای اجتماع باشد.و رجال قانون باید هم به آن ایمان داشته باشند، و هم قانون را درست بفهمند و هم برای ترویج و حمایت آن از بذل هیچ گونه کوششی دریغ ننمایند.
رسول خدا (ص)فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه واهل بیتی؛ من کتاب خدا و عترت خود را در بین شما میگذارم» و بدین گونه هم قانون و هم رجال قانون را تعیین کرد. قانون کتاب خداست و رجال قانون عترت پیغمبر (ص) هستند و چون قانون بهخودی خود نه زبان دارد و نه میتواند از خود دفاع کند. از این رو تنها رجال قانون هستندکه باید آن را هم تفسیر و هم پشتبیانی و ترویج نمایند.
بنابر این به هر نسبتی که مردان دانشمند دین شناس بیشتر باشند و برای پیشروی و سربلندی دین فعالیت کنند، به همان نسبت دین زنده میشود و پیش میرود.و به هر نسبتی که عدّه دانشمندان دینی کم شود و فعالیتهای مذهبی رو به نقصان نهد به همان اندازه دین رو به ضعف میرود.
اگر یک عالم دینی بمیرد، به اندازه شعاع شخصیت دینی و نفوذ مذهبی او به دین ضربه میخورد. زیرا دین، یک فرد طرفدار مدافع خود را از دست میدهد. و از این جهت در خبر وارد شده است:
«اذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الأسلام ثلمة لایسدها شی؛ اگر یک عالم دینی بمیرد،شکستی به اسلام میخورد که هیچ چیز آن را جبران نمیکند».
از این مقدمات میتوان به این حقیقت پی برد که کشتن امام حسین (ع) آن رهبر بزرگ و مجاهد چه ضربت جبران ناپذیری به اسلام وارد ساخت.
برای درک این حقیقت لازم است این نکته مورد توجه قرار گیرد: آیا وجود امام حسین (ع) بزرگترین شخصیت علمی و سیاسی از خاندان وحی و رسالت برای پیشروی و سربلندی اسلام تا چه اندازه مفید بود؟ بدیهی است وجود امام به اندازه شعاع شخصیت اسلامی و رهبری دینی و سیاسی آن حضرت برای پیشروی و شوکت و نفوذ اسلام مؤثر بود.
پس به همین نسبت کشتن چنین رهبر بزرگ دینی و سیاسی زعیم عظیم اسلامی برای اسلام و مسلمانان زیان آور وخسارت بار بود و فقدان وی آن هم با آن صورت دردناک، شکست بزرگی بود که به جهان اسلام وارد آمد.
عبد اللّه بن جعفر ضمن نامهای به امام حسین (ع) مینویسد: «ان هلکت طفیء نور الارض؛ اگر تو کشته شوی نور زمین خاموش میشود» از این رو امام سجاد (ع) ضمن خطبهای که هنگام بازگشت به مدینه در بیرون شهر ایراد کرد، فرمود:
«أنّ اللّه قد ابتلانا بمصائب جلیله و ثلمة فی الأسلام عظیمه،قتل ابو عبد اللّه الحسین (ع)؛ مابه مصیبتهای بزرگی مبتلا شدیم؛ حسین بن علی (ع) کشته شد و کشتن او شکست بزرگی بود که به اسلام وارد شد. از آنچه گذشت، روشن شد شکست بزرگی که با کشتن امام حسین (ع) به اسلام وارد شد؛ آثار نامطلوب و اسفانگیز قتل امام بود که به دست عاملان حکومت یزیدی واقع گشت.
شکست علمی
بعضی از بزرگان فرمودهاند: «در سراسر فقه شیعه، حدیثی از امام حسین (ع) نقلنشده و بعضی فرمودهاند: فقط یک حدیث از آن حضرت نقل شده است».
اگر هر یک از این دو مطلب، حقیقت داشته باشد باید گفت: علت آن این است که پس از وفات حضرت مجتبی (ع) به علت اختناق شدیدی که حکومت معاویه به وجود آورده بود، امام حسین (ع) طبعا از صحنه سیاست کنار و مراجعات مردم به آن حضرت کم بود و پس از مرگ معاویه نیز بلافاصله به امام تهاجم شد و به دنبال آن قیام وی به وجود آمد و در این قیام شهید شد.
اگر امام شهید نمیشد و خلافت اسلامی را به مرکز اصلی خود باز میگرداند، دراین صورت مثل پدر بزرگوارش در مسجد کوفه خطبهها میخواند و برای عزل و نصب،فرمانها صادر مینمود و در هر مناسبتی از حقایق قرآن و اسلام پرده برمیداشت و شاگردان فراوانی در تفسیر و حدیث وسایر علوم اسلامی تربیت میکرد و جهانی را از علم قرآن و حدیث پر مینمود.
نهج البلاغه جزء بسیار کمی از آثار علمی امیر المؤمنین (ع) است که به صورت خطبهها و نامهها و کلمات قصار در اختیار مردم قرار گرفته و معلوم است که قسمت اعظم این اثر گران بها در زمان خلافت آن حضرت صادر شده، زیرا در این زمان بود که رهبری اجتماع را به عهده داشت و در هر مناسبتی خطبهای یا نامهای یا کلمات حکمت آمیزی از حضرتش صادر میشد.
اگر امام حسین (ع) نیز مثل پدر بزرگوارش زمام امور را به دست میگرفت و حداقل ده سال بر مردم حکومت میکرد، نهج البلاغهها از وی به یادگار میماند و آثار گران بهایی به صورت خطبهها و نامه و فرمانها و اخبار و احادیث اسلامی از حضرتش دراختیار مردم قرار میگرفت.
یا اگر در مرحله سوم قیام ـ همانطور که خواست امام بود ـ ترک خصومت میشد و پسر پیغمبر (ص) به مدینه بر میگشت و پس از مرگ یزید خلافت اسلامی را به مرکز اصلی خود باز میگرداند و یا در وضعی مشابه وضع حضرت سجاد و امام باقر (ع) به سر میبرد در هر دو صورت آثار گران بهایی از علوم اسلامی از آن حضرت به یاد گار میماند.
ولی هزار افسوس که آن وجود مقدس به شمشیر ظلم و استبداد کشته شد و جهان اسلام از فیض وجودش محروم گشت.پس باید گفت:یک علت اساسی که از سیدالشهدا (ع) اخباری در فقه نقل نشده همان کشته شدن آن حضرت بود و این هم یکی از آثار جنایت یزید است.
در زیارت امام حسین (ع) در روز عرفه وارد شده است: «واصبح کتاب اللّه بفقدک مهجورا؛ با کشته شدن تو ای فرزند پیغمبر (ص)!قرآن کریم متروک شد» بدیهی است در صورتی که با کشتن امام (ع) قرآن کریم متروک شود، اخبار اهل بیت به طور شدیدتری متروک خواهد شد.
لکه ننگ
تهاجم وحشیانهای که در حادثه کربلا به خاندان وحی و رسالت شد، بی تردید برای حکومت یزید و به طور غیر مستقیم برای خلفا وحاکمان اسلامی لکه ننگی بود که به هیچ وسیلهای شسته نمیشد.
این یک سنت طبیعی و اجتماعی است که هر حکومتی هر قدر طرفدار حق و عدالت باشد، در افکار عمومی محبوب میشود و در مقابل، هراندازه دست به ظلم و ستم بزند، در نزد مردم منفور میگردد و در سراشیبی سقوط قرار میگیرد. و از این رو حکومت یزید پس از فاجعه کربلا بیش از پیش منفور شد و مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفت.
اگر چه اختناق شدید به مردم فرصت نمیداد که آزادانه اظهار تنفر کنند، ولی این اختناق نمیتوانست از خشم و نفرت عمومی بکاهد، بلکه آن را بیشتر میکرد.
نه تنها مردم با ایمان از این حادثه دل خراش نگران و پریشان شدند، بلکه جیره خواران و نزدیکان دستگاه حکومت نیز نتوانستند از اظهار تنفر و تأسف خود داری کنند.
اینک چند نکته
1 - پس از شهادت امام حسین (ع) «عبید اللّه بن زیاد» نامه فرمان قتل امام را از عمر بن سعد به شدت مطالبه کرد و ابن سعد از دادن آن به شدّت امتناع نمود، آن گاه به ابن زیاد گفت: من درباره قضیه حسین بن علی به قدری برای تو خیر خواهی کردم و برای جلوگیری از جنگ کوشیدم که اگر این اندازه خیر خواهی برای پدرم «سعد بن ابی وقاص» کرده بودم، حق پدری او را ادا نموده بودم.
عثمان بن زیاد برادر عبید اللّه بن زیاد که در مجلس حاضر بود، سخنان عمر بن سعد را تصدیق کرد و گفت: من دوست میداشتم که همه فرزندان زیاد تا روز قیامت ذلیل و خوار باشند و حسین بن علی کشته نشود.
از این قصه میتوان به میزان زیاد تأسف و تنفر عمر بن سعد از کشتن امام حسین(ع) پی برد، بلکه نگرانی خود ابن زیاد را نیز میتوان فهمید.
2 ـ مرجانه مادر عبید اللّه بن زیاد حاکم دیکتاتور را درباره کشتن امام حسین (ع) به شدت ملامت کرد و گفت:
«یا خبیث قتلت ابن رسول اللّه!واللّه لاتری الجنة ابدا؛ تو ای عنصر نا پاک! فرزند پیغمبر را کشتی، به خدا قسم هرگز بهشت را نخواهی دید».
3 - هنگامی که سر امام حسین (ع) را به مسجد دمشق آوردند، یحیی بن حکم برادر مروان حکم از آنان پرسید: چه کردید؟ آنان جریان کشته شدن امام را توضیح دادند؛ او گفت: بین شما و پیغمبر خدا در روز قیامت جدایی افتاد، من دیگر با شما در هیچ کاری شرکت نخواهم کرد.
4 - همین یحیی بن حکم، وقتی که سر امام را نزد یزید دید، از روی ناراحتی و تأسف گفت: «آیا باید فرزندان «سمیّه» مادر زیاد ـ که زن بدکارهای بود ـ به عدد ریگهای بیابان باشند، ولی فرزندان فاطمه زهرا (س) دختر پیغمبر (ص) باید کشته و نابود گردند.؟!»
آثار ثمربخش
نظرات شما عزیزان: